نویسنده: دکتر علی دودمان کوشکی (1)



 

 

چکیده:

مدح یکی از مهمترین اسالیب شعری شیعه در دوره عباسی است، زیرا آینه تمام نمای دیدگاهها و احساسات پیروان این مذهب است که در ردیف مستندات تاریخی، استشهادات قرآنی و روایی قرار گرفته و وجه تمایز آن با دیگر مدایح شده است.
اما بدون ملاحظات سیاسی و مذهبی نمی توان مدایح شیعی را مورد ارزیابی همه جانبه قرار داد، زیرا برداشتهای انحرافی عباسیان از مفاهیم و مصادیق مذهبی و سوء استفاده سیاسی از آن، بر این نوع از شعر شیعی از جهت محتوا و مضمون، سبک، عاطفه، خیال و اهداف تأثیر گذاشت.
محور اصلی این اشعار، خاندان پیامبر(ص) و دفاع مستند از حقانیت شیعه است که در آن عطوفت به اهل بیت(ع) جایگزین گریه بر اطلال شده و از آنجا که گستره خیال نمی تواند درباره ممدوح افاده غرض می کند، وصف شاعر بین حقیقت و مجاز مردد است. در این مدایح عاطفه حب و بغض امتزاج و ظهوری توأمان یافته و اهداف شاعران در طیفی گسترده و ژرف لحاظ گردیده است.
این مقاله حاوی تلاشی است تا با نگاهی نو به تحلیل عناصر ادبی، مفهوم، موضوع و اهداف مدایح شیعی در عصر عباسی بپردازد تا دریافتی جامع و عمیق از لطایف و دقایق آن را آشکار سازد.
کلید واژگان: اهل بیت- عصر عباسی- بررسی عوامل- عناصر ادبی

1- مقدمه

مدایح شیعی در دوره عباسی از جایگاه ویژه ای برخوردار است، موضوع اصلی این اشعار، ثنای اهل بیت پیامبر(ص) و دفاع از حقانیت ایشان است.
شاعران شیعی با سلاح شعر و ادب به معرفی و تحکیم مبانی مذهبی خویش همت گماشتند و چه بسا جان در راه اعتقاد خویش نهادند، بنابر این شعرشان در خدمت اهداف فکریشان قرار گرفته و از جوشش درونی نشأت یافته و از صدق عاطفه برخاسته است؛ الفاظ و معانی در آن سلیس و روان و از غرابت و تعقید بیگانه است. این در حالی است که سرایندگان عباسی به جهت ترس و طمع به مدح حاکمان می پرداختند از این روی شعرشان فاقد بازتاب احساسات حقیقی است و رنگ تصنع و تکلف در آن هویدا است. مدایح شیعی متأثر از فضای سیاسی و مذهبی ایجاد شده توسط عباسیان است که به لحاظ سبک و ساختار متفاوت از دیگر مدایح مذهبی است.
به عبارتی این نوع از شعر شیعی جنبه انفعالی دارد و واکنشی است در برابر ترفندهای عباسیان که با انحراف در واژه ها و مفاهیمی که مصادیق آن خاندان رسالت هستند تلاش کردند مشروعیت دینی و وجاهت قانونی را برای استقرار حاکمیت خویش فراهم آورند و عملاً به معارضه با اندیشه شیعه و شاعران آن برخاستند. از طرفی مجادلات کلامی حزب عباسی با علویان سبب شد این مدایح با صبغه ای احتجاج آمیز و با استناد به قرآن و سنت و وقایع تاریخی شکل گیرد و سرایندگان شیعی توانستند تصویری مذهبی از اختلافات و رخدادهای داخلی و خارجی شان ارائه دهند. تا آنجا که «ابن شهر آشوب» و «طبری» بیش از هزار مورد در نقل روایت و تاریخ به این اشعار استشهاد کرده اند.

2- مفهوم مدح و جایگاه ادبی آن:

ادباء مدح را ذکر صفات نیک انسان زنده، رثا را مدح فقید، فخر را مدح فرد از خود و حماسه را مدح دلاوری ها بر شمرده اند. لذا رثا، فخر و حماسه را داخل در مدح می دانند. (ابوالعباس ثعلب، 1908 م، ص 28)
برخی از صاحب نظران فوق بین مدح و رثا را در رمان آن می دانند. بدین معنا که اگر ممدوح زنده با صفاتی چون شجاعت، عدل و کرم ستوده شود، مدح است و پس از مرگ او ذکر همان صفات، رثای اوست. (قدامه بن جعفر، 1402، ص 118)
این گونه نگرش به مدح و رثا سطحی نگری است، زیرا هر دو فن دارای یک طبیعت واحد نیستند. در واقع "قدامه" اعماق قلبش، حزن و مصیبت را احساس نکرده تا رثا را درک کند، او مرد علم و منطق است نه مرد ادب و نقد، به همین دلیل است که فرق بین مدح و رثا را در زمان فعل می داند. سرایندگان متعهد شیعی انگیزه عطا و بخشش در مدح را مردود شمرده و به ادب واقعی توجه دارند. زمانی "بشار" مشغول انشاد شعر بود که "سید حمیری" در کنار او می ایستد و می گوید:

 

ایها المادح العباد لیعطی
ان الله ما بایدی العباد

فاسأل الله ما طلبت الیهم
و ارج نفع المنزل العواد

(ابوفرج اصفهانی، 1407 ق، ج7، ص 256)

3- "تأثیر ترفندهای سیاسی و مذهبی عباسیان بر مدایح شیعی"

ترفندهای سیاسی و مذهبی عباسیان در رسیدن به قدرت موجب شد که مدایح شیعی در موضوع و مضامین، سبک و عاطفه، متأثر از فضای حاکم بر آن دوران باشد. عباسیان در پی کسب قدرت، قیام خود را مرتبط و به نفع اهل بیت(ع) قلمداد می کردند و این امر در چند مرحله صورت پذیرفت.
الف- عباسیان در شیوه تبلیغی خویش، اعلام کردند ما به خونخواهی اهل بیت(ع) علیه ظلمی که بر فرازمان سایه گسترده قیام می کنیم، اما پس از تثبیت قدرت خود را جزو خاندان پیامبر دانستند. سابقه این ادعا پس از شهادت امام حسین(ع) در نامه ابن عباس به یزید آمده است که می گوید: "حق ما اهل بیت توسط شما غصب شده و ما روزی آن را باز پس خواهیم گرفت." (یعقوبی، 1358ق، ج2، ص 189)
ب- عباسیان از وجود جو انتظار عمومی مردم برای ظهور یک منجی جهت رهایی از ظلم بنی امیه که در چهره مهدی موعود تبلور می یافت، سوء استفاده کرده و کوشیدند این توهم را بوجود آورند که منصور عباسی همان مهدی موعود است و شاعران عباسی هم او را با این لقب مدح می گفتند.
ج- در مرحله بعد، با احادیث ساختگی و انتساب این سخن به پیامبر" : منا السفاح و منا المنصور و منا المهدی" حکومت را برای اعقاب عباس قائل شدند و با استدلال به اینکه عمو حاجب پسر عمو است و وراثت بر مبنای درجه قرابت با پیامبر است، دعوی میراث خلافت برای خویشتن شدند. و چون منصور به خلافت رسید گفت: «اولاد علی بر ما حسد بردند و خونشان بر ما مباح است.» (مسعودی، 1983 م، ج3، ص 311)
در واقع اینگونه دسایس به دو دلیل صورت می گرفت: اول برای کسب حمایت عمومی و تقویت پایگاه اجتماعی و دوم برای تضعیف و سرکوب گروههای رقیب بخصوص علویان که تنها مصداق اهل بیت را در خاندان علی(ع) می دانستند. بدین ترتیب بود که عباسیان مشروعیت دینی را برای استقرار حکومت خویش فراهم ساختند و عده ای از سرایندگان را به خدمت گرفته، این حق را از ایشان دانسته، دلایل علویان را مردود می شمردند.
شعرای عباسی نیز در مدایح خویش در واژه ها و مفاهیمی که مصادیق آنها خاندان رسالت هستند، سعی بر آن داشتند با نسبت دادن آن به خلفای عباسی وجهه دینی لازم را برای ایشان بدست آورند.
"افلح بن مالک"، در مدح " منصور" او را با واژه های "امیر المومنین" و "وصی" مدح می کند:

 

قل لامیرالمومنین امین الامام
وصی وصی وصی الوصی

اتیتک لا طالبا حاجه
و مالی فی ارضکم من کفی

(طه حمیده، 1388 ق، ص 102)
و " مروان بن ابی حفصه" در مدح "رشید" او را فرزند وصی پیامبر معرفی می کند و با استناد به اینکه وراثت بر مبنای درجه قرابت با پیامبر است، خلافت را ارث عباسیان می داند:

یا بن الائمه من بعد النبی و یا بن
الاوصیاء اقر الناس او دفعوا

ان الخلافه کانت ارث والدکم
من دون تیم و عفو الله متسع

العم اولی من ابن العم فاستمعوا
قول النصیحه ان الحق مستمع

(امین، ج3، ص 312)
شعرای شیعی نیز به افشای اعمال عباسیان و پرده از چهره حیله گر ایشان بر کشیدند.
"ابوفراس حمدانی" در گزارش جامعی به معرفی ماهیت و عملکرد عباسیان در منحرف کردن مجرای خلافت و غصب آن و نادیده انگاشتن وصایت می پردازد:

الحق مهتضم و الدین مخترم
و فیء آل رسول الله مقتصم

(ابوفراس، 1417ق، ص 233)
سپس شاعر به رد دلایل عباسیان پرداخته که قرابتشان به پیامبر را سبب برتری خود می دانند:

اتفخرون علیهم لا أبا لکم
حتی کان رسول الله جدکم ؟!

و لا لعرقکم من عرقهم شبه
و لا نثیلتکم من امهم امم

(همان، ص 234)
"ابوفراس" به ادعای بنی عباس اشاره می کند که با نیرنگ و استناد به قرابت با پیامبر، خویشتن را مصد اق اهل بیت(ع) معرفی کردند در حالیکه صلاحیت نداشته و پیشینه تاریخی آنرا تائید نمی کند:

ثم ادعاها بنو العباس ماکهم
و لا لهم قدم فیها و لا قدم

کم غدره لکم فی الدین واضحه
و کم دم لرسول الله عندکم

(همان، ص 234)

4- موضوع و مضامین شعر شیعی

در چنین شرایطی مضامین عمده مدایح شیعی در عصر عباسی ولایت اهل بیت(ع) و شرح آیات و احادیثی است که وصایت ایشان را اثبات می کند. موضوع اصلی اینگونه اشعار مدح علی(ع) و فرزندانش و دفاع از حقانیت آن بزرگواران است. در این مدایح بسیاری از دیدگاهها و اعتقادات و احساسات مذهب تشیع را می یابیم. در حقیقت ادب شیعه، شناسنامه حیات و عقایدش است.
«چون از "دعبل" پرسیدند از چه رو حاکمان را نمی ستایی؟ پاسخ داد": زیرا مدح و ستایش آنان به طمع رسیدن به صله آنان است ولی من طمعی به آن ندارم.» (حسن صدر، تاسیس الشیعه، ص 194)
"سید حمیری" سوگند یاد می کند که هیچ صاحب منصبی را ستایش نکند، بلکه مدح خویش را وقف خاندان رسالت کرده و چشم امید به کرم ایشان دارد:

 

آلیت لا أمدح ذانائل
له سناء و له مفخر

الا من الغر بنی هاشم
ان لهم عندی یدا تشکر

(حمیری، دیوان، ص 54)

5- سبک مدایح شیعی

حربه های سیاسی و مذهبی عباسیان علاوه بر دگرگونی در مضامین مدایح شیعی، موجب تحول در سبک از جهت نوآوری و رویکرد به مستندات تاریخی و استشهاد از قرآن و حدیث شد.

الف- نوآوری در قالب قصیده

از آنجا که محور اصلی مدایح شیعی در این دوره پیرامون اهل بیت پیامبر(ص) شد، سرایندگان علوی از سبک متداول که با گریه بر اطلال کاشانه محبوب و تغزل به او آغاز می شد عدول کرده، مدایح خود را با عشق و عطوفت، نسبت به امامان پاک نهاد آغاز کردند:

 

طربت و ما شوقا الی البیض اطرب
و لا لعبا منی و ذوالشیب یلعب

و لم تلهنی دار و لا رسم منزل
و لم یتطربنی بنان مخضب

و لکن الی اهل الفضائل و النهی
و خیر بنی حواء و الخیر یطلب

(کمیت، 1406، ص 43)
شاعر، طربناک است اما نه از سیمین تنان انگشت خضاب کرده و یا آثار بر جای مانده از دیار طیار، بلکه سرخوشی او از خاندانی است که صاحب فضایل، خردمند، و بهترین خلق خدایند.

یا عین لا للغضا و لا الکثب
بکا الرزایا سوی بکا الطرب

یا عین فی کربلا مقابر قد
ترکن قلبی مقابر الکرب

(دیک الجن، 1415ق، ص 35)
شاعر از دیدگان خود می خواهد که بر اطلال و دمن نگرید بلکه از چشمان خود می خواهد که گریه بر ابطال سرزمین محبوب را به فراموشی سپرده و بر دشت کربلا که دلبران واقعی با اجساد بی جانشان در آن آرمیده اند گریه کند، سرزمینی که دل شاعر را مدفن غم و اندوه ساخته است.

ب- استناد بر حقایق تاریخی و استشهاد از قرآن و حدیث

در پی جعل احادیث ساختگی و استدلالات کلامی عباسیان در سزاوار بودن خود در خلافت، شاعران علوی نیز در واکنش به این پدیده، با رویکرد به قرآن و حدیث و مستندات تاریخی، سعی در اثبات حقانیت باورهای مذهبی خویش داشتند. بنابراین یکی از ویژگیهای مدح شیعی در این دوره آمیختن وقایع و حوادث در طول قصیده است، بدین ترتیب که قصاید شکل روزنامه بخود گرفت و جزو مدارک و اسناد تاریخی شد، لذا "طبری" در تاریخ خود، بر این اشعار استناد می کند.
در این دوره، تلازم شعر شیعی با حدیث چنان است که "ابن شهر آشوب" در کتاب "مناقب" خویش، متجاوز از هزار بیت از اشعار این شاعران را در نقل روایات مربوطه به ائمه(ع) آورده است.
«با وجود اختلاف شاعران شیعی، تمامی آنان نیروی خود را در راه اثبات عقاید مشترک نهادند، همانند: حقانیت اهل بیت(ع) به امامت؛ آنان پی در پی برای اثبات این حقانیت غصب شده، دلیل مستند آوردند و دیگران را وادار به اعتراف می نمودند.» (نبیل خلیل، 1990، از ص 13، ص 107)
"دیک الجن" در چکامه ای علی(ع) را می ستاید و در آن، منزلت آن حضرت را در راه اسلام با یادآوری و استناد به وقایع تاریخی "لیله المبیت" و "فتح خیبر" به اثبات می رساند:

 

و من کعلی فدی المصطفی
بنفس و نام فما یحفل

و من باسه فتحت خبیر
و لم ینجها بابها المقفل

(دیک الجن، 1415ق، ص 90)
و در قصیده ای دیگر، جریان تاریخی "غدیر خم" را علت برتری آن جناب دانسته و اظهار می دارد که داعیان، در خلافت بر ایشان سبقت گرفتند ولی در واقعه "بدر واحد" بر او پیشی نگرفتند:

الیس قال رسول الله یخبطهم
و قال: مولاکم ذا ایها البشر

و علی الخلافه سابقوک و ما
سبقوک فی احد و لا بدر

(همان، ص 112)
"دعبل خزاعی" به اثبات حقانیت علی(ع) در وصیت پیامبر(ص) می پردازد. او در بیان این مهم علاوه بر واقعیات تاریخی، به احادیث "غدیر"، "یوم الدر" و "لیله المبیت" استناد می کند:

قیا لبیعه احمد و وصیه
أعنی الامام ولینا المحمودا

اعنی الذی نصر النبی محمدا
قبل البریه ناشئا و ولیدا

و هو المقیم علی فراش محمد
حتی وقاه کائدا و مکیدا

(دعبل، 1972م، ص 59)
ثبت واقعه تاریخی مباهله پیامبر و خاندانش بانصارای نجران، را در مدیحه "حمیری" می بینیم:

فقال تعالوا ندع ابناءنا معا
و ابناءکم ثم انساء فاجمعوا

و انفسنا ندعو و انفسکم معا
لیجمعنا فیه من الاهل مجمع

فقالوا نعم فاجمع نباهلک بکره
و للقوم فیه شره و تسرع

(حمیری، دیوان، ص 285)

6- اهداف عمده ی شاعران شیعی دوره عباسی از مدح اهل بیت (ع)

قبل از دوره عباسی، هدف عمده شعرای شیعه از مدح اهل بیت(ع) محدود است به ابراز علاقه شاعران نسبت به امامان معصوم، اما در اثر تضادهای سیاسی و فکری دوران عباسی، ائمه شیعه فرصت مناسبی برای نشر مفاهیم دینی یافتند که باعث رشد شاعران علوی نیز با برخورداری از فرهنگ و معرفت دینی عمیق تر نسبت به خاندان رسالت اهداف گسترده تر و والاتری را دنبال کنند.
الف- فخر: در ابیات ذیل "سید حمیری" به یمنی بودن و شیعه بودن خود افتخار کرده و آنرا مایه نجات خویش از دوزخ می داند. وی در معرفی خود می گوید:

 

إن تسالینی بقومی تسالی رجلا
فی ذروه العز من أحیاء ذی یمن

ثم الولاء الذی ارجوا النجاه به
من کبه النار للهادی أبی حسن

(همان، ص 374)
"دیک الجن" آیاتی از (سوره انسان، آیه 8 و 9) را که در شأن اهل بیت پیامبر(ص) نازل شدن، مایه فخر ایشان می داند و به خود افتخار می کند که محبت چنین خاندانی را در دل دارد:

« شرفی محبه معشر
شرقو بسوره هل اتی»

( دیک الجن، 1415ق، ص 47)
"قاضی جلیس" ضمن ترغیب شیعیان به وفاداری نسبت به اهل بیت(ع) ابراز می دارد که به داشتن محبت این خاندان افتخار و مباهات کنید:
«یا شیعه الحق قولی بالوفاء لهم وفاخری بهم من شئت أباهی» (امینی، 1376ش، ص 192)

ب- نجات و رستگاری در آخرت

 

فانی من الرحمن أرجو بحبهم
حیاه لدی الفردوس غیر بتات

(دعبل، 1972م، ص 65)

و مولاکم لا یخاف العقاب
فکونوا فی غد موئلا

(دیلمی، 1346ق، ص 97)
"ابن رومی" علی(ع) را نور هد ایت می داند که رهروانش را از عذاب دوزخ رهایی می بخشد:
فهو السراج المتنیز و من به سبب النجاه من العذاب لمن نجا (ابن رومی، 1973م، ص 37)

ج- بخشش گناهان

 

ایعد ذنبا أن احبهم
بل حبهم کفاره الذئب

(ابن کثیر، 1391ق، ص 37)

هواکم هو الدنیا و اعلم انه
یبیض یوم الحشر سود الصحائف

(دیلمی، 1346ق، ص 93)

و اذا ترکت له المحبه لم اجد
یوم القیامه من ذنوبی مخرجا

(ابن رومی، 1973 م، ص 36)

د- خشنودی خداوند

 

أبا رب انی لم ارد بالذی
مدحت علیا غیر وجهک فارحم

(حمیری، دیوان، ص 372)
"ابوبکر بن درید"، دوستی ایشان را سبب خشنودی خداوند می داند:

أهوی النبی محمدا و وصیه
و ابنیه و البنیه البتول الطاهره

أرجو بذالک رضی المهیمن وحده
یوم الوقوف علی ظهور الساهره

(صدر، تاسیس الشیعه، ص 158)

7- عنصر عاطفه در مدح شیعی

میزان حقیقی یا جعلی بودن مدح را عنصر عاطفه مشخص می کند زیرا عاطفه یکی از انگیزه های عمده مدح است و شعری که عنصر عاطفه در آن قوی باشد، دلپذیرتر و تأثیرگذارتر است.
"ابن رشیق" می گوید:
« من اراده المدیح فبالرغبه و من اراده الهجاء فبالبعضاء و من اراد التشبیب فبالشوق و العتق) «ابن رشیق، 1408 ق، ج1، ص 79)
منظور از رغبت، میل واقعی نسبت به ممدوح است که از آن تعبیر به عاطفه حب شده است.
اما عاطفه ادبی از انفعال درونی سرچشمه می گیرد، عواطفی چون حب، بغض، طرب و حزن.
گاهی انفعال به دلایل بیرونی چون "ترس و طمع" در شاعر بوجود می آید و شعر رنگ تکلف و تصنع بخود می گیرد. "جریر" در مدح بنی امیه می گوید:

 

«الستم خیر من رکب المطایا
و أندی العلمین بطون راح»

(جر یر، 1971 م، ص 86)
واضح است که شاعر در پی تکسّب است، زیرا تاریخ نشان می دهد که بنی امیه نه متصف به جود و کرم بوده اند و نه سوارکارانی شجاع و مبارز، و از آنجا که شاعر قصدش رسیدن به مال است، عاطفه جعلی را مسخر خویش ساخته است.
اما ترفندهای عباسیان در جایگزین نمودن خود به عنوان مصادیقی چون : اهل بیت، وصی و امیرالمؤمنین عاطفه حب و بغض شاعران شیعی را برانگیخت و موجب تبلور توأمان عاطفه تولی و تبری در مدایح ایشان گردید؛ بگونه ای که پیشوایان شیعه، مبنای دینداری را حب و بغض بر شمردند. چون از امام صادق(ع) در این مورد سؤال شد فرمود: "هل الدین الا الحب و البغض" (کلینی، 1350، ج3، ص190)
"ناشی ء صغیر" تجلی محبت به امام علی(ع) را در برائت از دشمنان او می داند:
«اذا لم تبر من اعداء علی فمالک فی محبته ثواب» حموی، 1357ق، ج3، ص 290)
"مهیار دیلیمی" برائت را اساس ولایت می داند:

و ابرا ممن یعادیکم
فان البراء اصل الولاء

(دیلمی، 1346ق، ج1، ص 64)
جلوه ویژه ابراز محبت شاعران شیعی به اهل بیت(ع) در اعلام برائت از دشمنان ایشان است و بازتاب این برائت در هجویاتشان انعکاس یافته است. "حمیری" دشمنان خاندان رسالت را لعن می فرستد:

و العائدون لعم علیهم لعنتی
و اخصهم منی بقصد هجاء

(ابن شهر آشوب، 1405ق، ص 371)
تعلقات نسبی و سببی، مانعی بازدارنده در ابراز عواطف و اعتقادات قلبی شاعر به حساب نمی آید، از این روی "سید حمیری" پدر و مادر خود را به خاطر در دل داشتن بغض اهل بیت(ع) هجو می کند:

لعن الله والدی جمیعا
ثم اصلاهما عذاب الجحیم

کفرا عندشتم آل رسول الله
نسل المهذب المعصوم

(امینی، 1297ق، ج2، ص 234)
"دعبل" که شعر و زندگیش نمونه بارز تولی و تبری است در این مسیر، خویشان و نزدیکان خود را ترک کرده و به ناآشنایانی که از دلدادگان اهل بیت هستند، عشق می ورزد:

احب قصی الرحم من اجل حبکم
و اهجر فیکم اسرتی و بناتی

(دعبل، 1972م، ص 140)
آنگاه آمادگی خود را برای جان باختن در راهشان که نقطه اوج عاطفه حب است ابراز می دارد، و در آخر دشمنان را تهدید به انتقام می کند که نهایت عاطفه بغض و حماسه است:

بنفسی انتم من کهول وفتیه
لفک عناه، او لحمل دیات

شفیت، و لم اترک لنفسی رزیه
و رویت منهم منصلی و قناتی

(همان، ص 140 و 141)
ستیز با دشمنان، تهدید به مرگ بهایی است که "مهیار" در راه محبت به اهل بیت(ع) می پردازد:

عادیت فیک الناس لم احفل بهم
حتی رمونی عن ید الا الأقل

تفرغوا یعترقون غیبه
لحمی و فی مدحک عنهم لی شغل

(دیلمی، 1346ق، ص 148)
«سرایندگان شیعی تمام زندگی و تلاششان را وقف مذهبشان کردند، و سروده های آنان از جمال اخلاص و تنوع خیال و عاطفه و قوت حقیقت برخوردار است.»
(طه حمیده، 1388ق، ص 227)

8- عنصر خیال در مدایح اهل بیت(ع)

شاعران برای مبالغه در وصف ممدوح به عنصر خیال پناه می برند تا معنی را در ذهن شنونده محقق سازند، زیرا در خیال است که مبالغه تحقق می یابد و خیال از حقیقت ممدوح وسیع تر است. اما این مطلب در ارتباط با اهل بیت(ع) کاملا بر عکس است، زیرا حقیقت آن بزرگوران، بنابر شواهد تاریخی و مذهبی از خیال شعرا وسیع تر است و الفاظ و واژه ها گنجایش نمایان ساختن مصادیق واقعی ایشان را ندارد، از این روی شاعران، خود را عاجز در مدح ایشان می بینند.
تنگ بودن مجال خیال شاعران و اظهار عجزشان در مدح اهل بیت(ع) به دو شکل رخ می نمایاند:

الف- اقرار واضح شاعر

ابن ابی الحدید اینگونه عجز خویش در مدح علی(ع) اظهار می دارد:

 

«انا فی مدیحک الکن لا اهتدی
و انا الخطیب الهبرزیا لمصقح»

(حکیمی، 1364ش، ص 284)
"ابوالحسن جرجانی"، ستایش امام علی(ع) را از قلمرو شعر و احساس سرایندگان بیرون می داند:
«حاز الفض ائل و المناقب کلها انی تحیط بمدحه الاشعار» (ابن شهر آشوب، 1405ق، ج1، ص 532)
و چون "مأمون" از "ابونؤاس" خواست که در مدح امام رضا(ع) قصیده ای سراید، او چنین گفت:

قلت لا أستطیع مدح امام
کان جبریل خادما لابیه

قصرت السن الفصاحه عنه
و لهذا القریض لا یحتویه

(ابونؤاس، 1987م، ج2، ص 527) شاعران هر یک به طریقی عجز خویش را در مدح حضرت علی(ع) بیان داشته و اعلام می کنند وصف کنندگان نمی توانند بر مدح آن حضرت احاطه یابند در حالیکه قرآن به ستایش او نازل شده است:

أفهل یحیط الواصفون بمدحه
و الذکر فیه مدائح و ثناء

غایه المدح فی غلاک ابتداء
لیت شعری ما تصنع الشعراء

(ابن عباد، 1412، ص 18 و 117)
و از اینجاست راز دور بودن تصاویر فنی در شعر مذهبی شیعه، زیرا ممدوحان شعرای شیعه از خیال شاعران وسیع ترند و مجال شاعران برای عرضه تصاویر فنی تنگ است.
نبیل خلیل می گوید: «شعر مذهبی شیعه از تصاویر فنی بدور است ولی در شعر ایشان عاطفه پرخروش و صدق شاعر نمایان است». (نبیل خلیل، 1990م، س ص 317 و 318)
$ ب- عدول شاعر از وصف ظاهری:
این معنا در مدح اهل بیت(ع) از نشانه های بارز عدم گسترده خیال نزد شاعران است. بعبارتی چون تفکر، احساس و خیال شاعران نمی تواند بر حقیقت وجودی ایشان احاطه یابد، لذا در مدح خویش از حقیقت معنوی به توصیف ظاهری روی می آورند.
مثلاً "ابن ابی الحدید" در قصاید "سبع علویات" می خواهد به معرفی ممدوح بپردازد:

قد قلت للبرق الذی شق الدجی
فکان زنجیا هناک یجدع

یا برق ان جئت الغری فقل له
اتراک تعلم من بارضک مودع

(ابی الحدید، 14141ق، ص 92)
شاعر به قصد مبالغه در وصف ممدوح، تکلم جماد با جماد را به تصویر می کشد. در این استعاره، برق آسمانی مخاطب قرار گرفته و وظیفه دارد تا با سرزمین نجف سخن بگوید. قصد شاعر از این رابطه خیالی و بخشیدن احساس به جماد، عظمت شأن ممدوح است.

فیک ابن عمران الکلیم و بعده
عیسی یقفیه و احمد یتبع

بل فیک جبریل و میکال واس
رافیل و الملا المقدس اجمع

بل فیک نورالله جل جلاله
لذوی البصائر یستشف و یلمع

(همان، ص 84)
شاعر خطاب به سرزمین نجف و در توصیف مقام ممدوح، ابتدا منزلت سایر پیامبران را در وجود او قرار می دهد. آنگاه از افق خیال خود راضی نیست و ممدوح را فراتر می بیند، بنابراین با نگاهی وسیع تر، عظمت فرشتگان مقرب خداوند را یکجا در ممدوح به تصویر می کشد و برای او شأنی والاتر از آنچه گفته قائل است و از مدح قبلی خود گذر کرده و می گوید: «ای نجف! در خاک تو نور خدا آرمیده است.» اما از آنجا که شاعر، ممدوح را از گستره خیال خویش وسیع تر می بیند و از طریق خیال نمی تواند به راهی دست یابد که ایفای غرض کند و حق مطلب را در وصف حقیقت معنوی او ادا نماید، بی اختیار عجز خود را آشکار می کند و به ذکر حقیقت ظاهری اکتفا می ورزد، زیرا که خیال را قاصر از بیان غرض می بیند:

فیک الامام المرتضی فیک ال
وصی المجتبی فیک البطین الا نزع

(همان، ص84)
و یا چون "فرزدق" نمی تواند از طریق خیال به مدح امام سجاد(ع) بپردازد، به حقیقت ظاهری روی می آورد. او نیز برای مبالغه در معنی و ثبوت آن در ذهن شنونده، جمادت را برخوردار از عاطفه و احساس دانسته و معتقد است آنها همگی ممدوحش را می شناسند:

هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت یعرفه و الحل و الحرم

(فرزدق، 1936م، ص 262)
شاعر می بیند که حقیقت ممدوح وسیع تر از خیال اوست، ناچار حقیقت ظاهری را بیان می کند:

هذا بن فاطمه ان کنت جاهله
بجده انبیاء الله قد ختموا

(همان، ص 263)

نتیجه گیری:

مدایح شیعی در موضوع و مضمون، سبک، عاطفه و اهداف متأثر از فضای سیاسی و مذهبی حاکم بر دوره عباسی است. این چکامه ها مبتنی بر واقعیاتی است که در قرآن و سنت آمده و جزو اسناد تاریخی به شمار می رود. بنابراین از صدق عاطفه برخوردار است. در این مدایح خیال نمی تواند افاده غرض کند و وصف شاعر بین حقیقت و مجاز مردد است.

پی‌نوشت‌ها:

1- استادیار گروه زبان و ادبیان عرب دانشگاه ایلام

 


منابع:
1- ابن ابی الحدید، قصاید سبع علویات، مصر، دار المعارف، 1414ق.
2- ابن الاثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالفکر العربی، 1398ق / 1978م، ج3 و 4.
3- ابن رشیق القیروانی، العمده، تحقیق محمد قرقران، بیروت، دار المعرفه، 1408 ق/ 1988م.
4- ابن الرومی، علی بن عباس، دیوان، تحقیق حسین نصار، مصر، المکتبه التجاریه الکبری، 1924م.
5- ابن شهر آشوب المازندرانی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، 1405ق ، ج1 و 2و 3 .
6- ابوالعباس ثعلب، قواعد الشعر، مصر، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، 1948م .
7- ابونواس، الحمدانی، دیوان، شرح خلیل الدویهی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1417ق .
8- ابونواس، حسن بن هانی، دیوان، تحقیق ایلیا الحاوی، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، 1987 م .
9- احمد امین، ضحی الاسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1936، ج3 .
10- اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، دار الفکر، 1407 ق/ 1986، ج7 .
11- امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397ق 1977م/ ، ج 2 و 4 .
12- بدوی، احمد، اسس النقد عند العرب، مصر، مطبعه النهضه، 1964 م.
13- الحرانی، ابن شعبه، تحف العقول، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1400ق .
14- جریر، ابن عطیه الحطفی، دیوان، تحقیق محمد امین طه، مصر، مطبعه السعاده، 1971م.
15- الحموی، یاقوت، معجم الادباء، قاهره، مطبعه دار مأمون، 1357 ق 1938م/ ، ج3 .
16- دعبل الخزاعی، دیوان، عبد الصاحب الدجیلی، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، 1972 م .
17- دیک الجن، دیوان، تحقیق انطوان محسن القوال، بیروت، دارالکتاب العربی، 1415ق / 1994 م.
18- السید الحمیری، دیوان، تحقیق شاکر هادی شکر، بیروت، مکتبه الحیاه، بدون تاریخ.
19- شوقی، ضیف، تاریخ الادب العربی، العصر العباسی الاول، قاهره، دار المعارف بمصر، 1972 م.
20- صاحب بن عباد، دیوان، تحقیق محمد حسن آل یاسین، قم، موسسه قائم آل محمد، 14 12 ق.
21- صدر، حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، طهران، منشورات الاعلمی، بدون تاریخ.
22- طه، حمیده، عبد الحسیب، ادب الشیعه الی نهایه القرن الثانی الهجری، مصر، مطبعه السعاده، 1388 ق .
23- فرزدق، همام بن غالب، دیوان، تحقیق ایلیا الحاوی، بیروت، دار الکتب، 1983 م.
24- قدامه بن جعفر، ابوالفرج، نقد الشعر، مصر، دار الکتب العلمیه، 1402 ق.
25- القیروانی، ابواسحاق الحصری، زهر الاداب و ثمر الالباب، بیروت، دار الجیل، 1405 ق.
26- کلینی، محمد، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع) 1348ش .
27- کمیت بن زید اسدی، القصائد الهاشمیات، تحقیق داود سلوم، بیروت، دار الکتب، 1406 ق .
28- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1402ق / 1983 م، ج78 .
29- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق محمد محیی الدین، بیروت، دار الفکر، 1408 ق / ج3 .
30- مهیار دیلمی، دیوان، تحقیق احمد نسیم، قاهره، دار الکتاب المصریه، 1346 ق .
31- نبیل خلیل، ابوحلتم، الفرق الاسلامیه فکراً و شعراً، بیروت، دار الثقافه، 1410 ق/ 1990 م .
32- نعمه، عبدالله، الادب فی ظل التشیع، بیروت، دار التوجیه الاسلامی، 1400ق / 1980 م .
33- الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، 1406 ق، ج2 .
34- الهداره، محمد مصطفی، اتجاهات الشعر العربی، قاهره، دار المعارف بمصر، 1963 م .
منبع: تهیه و تنظیم: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه؛ (1387)، قرآن و ادب(2) (مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول.